دست نوشته های یه دبیرستانی :)

چیزی واسه گفتن ندارم ولی می نویسم ...

دست نوشته های یه دبیرستانی :)

چیزی واسه گفتن ندارم ولی می نویسم ...

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

جاده زندگی رو به جلوست :)

سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۹ ق.ظ

همینجور که داشتم تلگرامم رو چک میکردم این مطلب به چشمم قشنگ اومد گفتم بزار پستش کنم

خیلی باحاله حتما بخونید

ممکنه تو زندگیتون تاثیر بزاره ...

:)





امروز در حین رانندگی در بزرگراه، خروجی ای را که باید می پیچیدم رد کردم و دقیقا همون موقع اپلیکشن راهنمای ویز (Waze)  خودشو آپدیت کرد و راه دیگه ای را پیشنهاد داد و مسیر 5 دقیقه طولانی تر شد.
 درست در همون لحظه راننده ای را دیدم که در حال دنده عقب در بزرگراه بود، چرا که از خروجی ای که گویا باید خارج می شد، رد شده بود. فکر کردم به اینکه چی میشه که دست به این کار خطرناک می زنند آدما؟
فقط کمی جلوتر خروجی دیگه ای هست که می‌تونه از اون طریق با کمی تاخیر راهشو پیدا کنه.
بعد فکر کردم شاید آشنا نیست به این محدوده و فکر می کنه اگر اینو از دست بده، راه دیگه ای وجود نداره و یا مثل من ویز نداره که راه جایگزینو نشونش بده.
 
وقتی رسیدم به محل کارم دختر خانومی برای مشاوره اومده بود که سراسر وجودش ناامیدی بود و حسرت از فرصت هایی که از دست داده بود و با اینکه فقط 33 سالش بود، هیچ آینده ای را جلوی راهش نمی دید.

کلی برام تعریف کرد از اشتباهاتی که در گذشته کرده. بنظرم مثل آدمی بود که ظاهرا داره رو به جلو حرکت می کنه ولی سرشو برگردونده رو به عقب و بنابراین غافله از گل و گیاه و آدمهایی که هنوز در مسیرش هستند. فقط به خاطر تصور باغی(!) که از دست داده. و با این سر رو به عقب، دیگه چاله های پیش رو را هم نمی بینه و در نتیجه دائم می افته در دست انداز.

براش تعریف کردم داستان رد کردن خروجی را و پرسیدم بیا باهم بررسی کنیم که چه کارایی من می تونستم بکنم و هرکدام چه نتیجه هایی داشت؟

 تقریبا چندتا چیز به ذهنش رسید:
اینکه راهو ادامه می دادم ولی همش چشمم به آینه پشت می بود که چقدر از مسیر قبلی دور شدم.
اینکه راهو برم ولی هی بگم ای وای بدبخت شدم، حالا چکار کنم.
اینکه بزنم کنار اتوبان و وایستم. اینکه دنده عقب بیام توی اتوبان.
اینکه بی خیال بشم و راهو ادامه بدم به امید پیدا کردن یه مسیر جدید.

گفتم: آفرین! حالا به نظرت کدام یکی از این راه ها معقول تره و کمترین ریسکو داره؟
یه دفعه چشماش برقی زد و گفت: خب شما بگید من چه راه هایی پیش رو دارم.
گفتم: من نمی دونم تو کجا میخوای بری، اینو فقط "خودت" میدونی.
بیا بررسی کنیم باهم و من نهایتا مثل ویز(waze) می تونم بهت بگم اگر از این مسیر بری، 5 دقیقه زودتر میرسی و از اون مسیر، 10 دقیقه دیرتر. فلان جا تصادف شده و اینجا هفت دقیقه معطل میشی که ترافیکو پشت سر بگذاری و بهتره صبوری کنی.

وقت مشاوره مون تموم شد و با خوشحالی گفت: میرم این هفته بررسی می‌کنم که دوست دارم به کجا برسم و شما کمکم کنید که نقشه راهو طراحی کنیم.

خندیدم و گفتم: البته من ویز نیستم که از بالا به کل مسیر اشراف داشته باشم، ولی در حد گوگل مپ چندتا راهو بلدم.😉
 مهم اینه که الان فهمیدی که امیدی هست به باز شدن راه و قرار نیست تا آخر عمرت اینجا توی این ترافیک بمونی و بالاخره میگذره.

 زهرا رستمی

  • عارف شمس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی