تابستون - قسمت ۲ (یکسال بعد)
یادش بخیر تقریبا سال پیش به این موقع ها بود که یه پست منتشر کردم در این رابطه که چیزی از تابستون نمونده و رفقا با یه برنامه ریزی خوب از وقتتون استفاده کنید
اما خوب حقیقتا خودم خیلی کار خاصی نکردم... [نه بزار نامرد نباشیم یه کاری کردم]
حالا شاید بپرسید اون یه کار چی بوده
یادم میاد ۲۵ شهریور بود که مسابقات بسکتبال ۳ نفره بود ، تو اون مسابقات تیم ما قهرمان شد و منم خودم تو بخش پرتاب پنالتی اول شدم
کلی ذوق داشتم و اصلا تو پوست خودم نمی گنجیدم
گفتم چیکار که کنم که به خودم یه پاداش داده باشم
گفتم میرم یه دونه نوشابه میخورم آخه تا اون روز چند ماهی بود که اصلا لب به نوشابه نزده بودم
بعد رفتم سر راهم دم یه مغازه و یه نوشابه گرفتم اما با اون یارو که اونجا کار میکرد سر قیمت دعوام شد آخه اون موقع تازه اول گرونی ها بود و من اصلا تو کَتَم نمیرفت که بخوام گرون تر از قیمت روی شیشه بپردازم
خلاصه با طرف دعوام شد و با هم گلاویز شدیم و منم که تو کف قهرمانی اینت بودم و خیلی خوشحال بودم گفتم باشه بزار برا اولین بار دعوا کنیم
اما در آخر این من بودم که انگشتم در رفت و تا دو ماه دیتم تو گچ بود و ۲ بار رفتم اتاق عمل
بله اینم دستاورد تابستون پارسال
خب اصلا رشته کلام از دستم در رفت
آها میخواستم درمورد امسال حرف بزنم
الان رفتم به لیست مطالبی که تا حالا گذاشتم یه نگاهی انداختم و دیدم اولین مطلبی که منتشر کردم مال موقعی که کلاس نهم بودم ...
دیدم واقعا چقد زود زمان گذشته و من هرروزم رو با حسرت نداشته هام سپری کردم
چه روزایی که از خیلی ها بهتر بودم ولی صرفا به خاطر اینکه قضاوت نادرستی داشتم داشته هام رو نادیده گرفتم
حیف !
به قول علی عظیمی حیف از این روزا که به ... زدم :)
اما اشکالی نداره :) من هنوزم با یه لبخند خسته خودم رو سر پا نگه میدارم
خیلی جالبه من هروقت که واسه خودم درددل میکنم و توی دفترم مینویسم تهش به این ختم میشه که طوری نیست گذشته ها گذشته دوباره تلاش کن
و جالب تر اینکه بعدش تلاش نمیکنم 😂
- ۹۸/۰۴/۲۲
گذشته ها گذشته
حال رو دریاب