دست نوشته های یه دبیرستانی :)

چیزی واسه گفتن ندارم ولی می نویسم ...

دست نوشته های یه دبیرستانی :)

چیزی واسه گفتن ندارم ولی می نویسم ...

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

فرشته

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۰۹ ب.ظ
تو این هفته مدرسمون انصافا یه کار باحال کرد.
همونطور که میدونید فردا روز مادر هستش و مدرسمون هم اومد یه سری برگه هایی بهمون داد و گفتن که هرچی که نمیتونید به ماماناتون بگید یا روتون نمیشه بگید رو تو این برگه ها بنویسید.
اون لحظه ای که داشتم برا مامانم نامه می نوشتم خواستم ازش معذرت خواهی کنم یا حرف دیگه بزنم ولی نمی دونستم چی بنویسم...
تو اون لحظه بود که فهیمدم انصافا فرزند خوبی برای بابا مامانم نبودم :(
بماند که هیچ وقت باعث شرمندگیشون نشدم و تا تونستم سربلندشون کردم  ولی اونجوری هم که باید باشم نبودم.
فردا قراره که نامه هامون رو به مادرمون بدن.امیدوارم مامانم حلالم کنه و بتونم فرزند بهتری براش باشم :)
حالا از اینا که بگذریم چند ثانیه اون دوستم که مادر نداشت رو تصور کردم و خودم رو گذاشتم جای اون :(
خیلی حس بدی بود . امیدوارم همگی قدر این فرشته ها رو بدونیم .
  • عارف شمس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی